فلسفه دیکانستراکشن

  مقدمه :

ژاک دریدا فیلسوف معاصر فرانسوی که تأثیر مهمی بر روند دگرگونی های معماری در قرن بیستم میلادی داشت , در هشتم اکتبر سال 2004 میلادی در حالی چشم از جهان فروبست که به تمامی شاهد اثرگذاری نحوه تفکر انتقادی اش تحت عنوان دکنستروکسیون بر مقوله ای بود که به زعم خود وی هرگز تصور نمی شد که در آن (یعنی معماری) که این اندازه با ماده و ساختن سروکار دارد کاربرد پیدا کند .

به سوی تعریفی از دیکانستراکشن

بررسی واژه در عرصه زبان فارسی :

دیکانستراکشن در فارسی به ساختار زدایی ، شالوده شکنی ، واسازی ، .بنیان فکنی ، ساختار شکنی و بن فکنی ترجمه شده است

  در عرصه اندیشه و فلسفه:

گشودن و باز کردن تمام مفاهیمی که تا گذشته ی نزدیک مورد قبول جمع قابل توجهی از اندیشمندان بوده است.

تعریف دیکانستراکشن از نظر فیلسوفان

فیلسوف معاصر آمریکایی دیوید , ب آلیسون و یکی از نخستین مترجمان دریدا به زبان انگلیسی در مقدمه ترجمه کتابی از دریدا اظهار می دارد :  دیکانستراکشن بر پروژه ای از تفکر انتقادی دلالت دارد که وظیفه آن استقرار و نقد جدی مفاهیمی است که به عنوان قواعد یا مفروضات بی چون و چرا در یک دوره زمانی تفکر مورد استفاده قرار می گیرند .

از نگاهی دیگر جان د . کپوتو دیکانستراکشن را چنین تعریف می کند : هرگاه دیکانستراکشن یک فندق در بسته پیدا می کند ـ یک پیش فرض یا قاعده ای جا افتاده ـ فکر اصلی این است که پوسته اش را بشکند , آن را باز کند و این آسودگی و سکون را برهم زند .

علاوه بر این می توان به نظر پل ریکور نیز توجه کرد که دیکانستراکشن را به مثابه  راهی برای انکشاف پرسش های موجود در پس پاسخ های یک متن یا سنت تعریف  .کرده است

شاید موضوع اصلی و محوری دیکانستراکشن نقد جدی پروژه روشنگری و متافیزیک غربی است که پایه و اساس بسیاری از متون فلسفی و انواع دیگری از متن شامل ادبیات می باشد .